بدون عنوان
.. دیروز برای اولین بار بود که توسط خاله مونا که دوشنبه شب برای دیدنت اومده بود پیشمون فهمیدم وقتی تو بغل کس دیگه ای هستی و منو میبینی میشناسی و منو میخوای و نگاعهت به من مثل قبل نیست و با هشیاری منو دنبال میکنی و منو میخوای.قند تو دلم اب شد امشب پنج شنبه شب هست و اگه خدا بخواد ایشالا یکشنبه شب راه میافتیم به طرف سنندج و اولین مسافرت به سنندجت رو تجربه میکنی.قربونت برم که ژارسال این موقع هیچ جا وجود خارجی نداشتی و مارو از وجود عزیزت بی بهره کرده بودی
نویسنده :
مامانـــي
20:24